کد خبر: ۹۰۲۱
۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۹

دارایی شهید غفاریان وقف خودش شد

 پدر شهید محمدصادق غفاریان می‌گوید: من نمی‌خواستم مالی از شهید بگیرم، گفتم مال خودش برای خودش بماند و بقیه را هم من به او می‌بخشم؛ خانه را به اسم او وقف کردیم تا مجتمع فرهنگی احداث شود.

خانواده غفاریان سال‌های انقلاب،نه تنها از مال خود که اموال پسر شهیدشان، محمدصادق غفاریان را هم تقدیم اسلام کردند.
«شهید محمدصادق غفاریان» متولد ۱۳۴۳ سال‌های قبل‌از انقلاب پابه‌پای پدر در فعالیت‌های انقلابی حضور داشت و در حد توان خود، آنها را همراهی می‌کرد. پدر شهید تعریف می‌کند: «یکی‌دو بار اعلامیه‌ها را برد به دبیرستان و آنها را روی میز معلم‌هایش گذاشت. معلم‌ها با دیدن اعلامیه‌ها سروصدایشان بلند شده بود که این چه کاری است که می‌کنی!

وقتی جریان را برایم تعریف کرد، به او گفتم: ما بدون اینکه کسی متوجه فعالیت‌هایمان شود، این کار‌ها را انجام می‌دهیم؛ مراقب باش دیگران را به خطر نیندازی.» به گفته پدر، محمدصادق برای همه دلسوزی می‌کرد و همیشه دغدغه دیگران را داشت؛ «دانش‌آموز دبیرستان میرزاکوچک‌خان بود.آنجا به‌همراه احمد کفش‌کنان که دوستش بود، انجمن اسلامی دبیرستان میرزاکوچک خان را تشکیل دادند. محمدصادق به احمد گفته بود زنگ‌های تفریح، بچه‌ها بیرون از مدرسه می‌روند تا خوراکی برای خوردن بخرند. بهتر است بوفه‌ای در مدرسه تاسیس کنیم تا بچه‌ها از دبیرستان خارج نشوند. به‌این‌ترتیب او با پول‌های توجیبی‌اش، بوفه را راه‌اندازی کرد.»

 

وقتی به جبهه رفت، ما را سرزنش می‌کردند

مادر شهید از خاطرات آن روز‌ها برای‌مان تعریف می‌کند:وقتی محمد صادق می‌خواست به جبهه برود. اولش دلم نمی‌آمد و می‌گفتم؛ ۱۷ سال بیشتر نداری؛ چه کاری از دست تو برمی‌آید!

اما او اصرار داشت که برود. به سپاه زنگ زدم و گفتم؛ پسر من کوچک است و کاری از دستش برنمی‌آید. آنها گفتند؛ می‌تواند یک استکان آب دست کسی بدهد. پدرش موافق رفتن او بود و در‌نهایت من هم او را به خدا سپردم و رفت.

او ادامه می‌دهد:محمدصادق بعداز سه دختر به دنیا آمده بود و برایم خیلی عزیز بود. وقتی به جبهه رفت همه، ما را سرزنش می‌کردند، اما می‌گفتیم وظیفه است. او هم مانند دیگر جوانان باید از میهنش دفاع کند.

محمدصادق بعد از سه دختر به دنیا آمده بود و برایم خیلی عزیز بود. وقتی به جبهه رفت همه، ما را سرزنش می‌کردند

سال ۱۳۶۰ محمدصادق به مرخصی آمده بود. خبر شهادت محسن طاووسی از دوستانش را همان روز‌ها شنیده و خیلی ناراحت بودم و گریه می‌کردم. صادق گفت: مادر! چرا گریه می‌کنی؟ تصور کن او زنده بود. چه می‌خواست بکند؟ ۲۰ مرغ، ۱۰ گوسفند و ۵۰ کیسه برنج می‌خورد، اما درنهایت باز هم باید می‌رفت؛ همه ما یک روز باید برویم و چه بهتر که این رفتن به‌شکل شهادت باشد. 

 

شهید از محل زندگی‌مان گلایه داشت

 مادر شهید می‌گوید: محمدصادق از محل زندگی‌مان گلایه داشت و یکسره به پدرش می‌گفت که اینجا بیشتر تجاری است و مادر و خواهرانم، راحت نیستند. درنهایت خانه را فروختیم و به محله بهشتی آمدیم.

خانه دو سند مجزا داشت؛ یک سند را به نام همسرم و سند دیگر را به نام محمدصادق زدیم. او دوباره به جبهه رفت و دیگر برنگشت.

 

دارایی شهید وقف خودش

 

خانه من بهتر از خانه شماست

او ادامه می‌دهد:وقتی خانه را عوض کردیم، محمدصادق جبهه بود. به او گفتم بیا و خانه جدید را ببین. پشت تلفن به من گفت: خانه‌ای که من به آن می‌روم، از خانه شما بهتر است.

از این حرفش ناراحت شدم و قلبم فروریخت. خودش متوجه شد. خندید و گفت: مادر! غصه نخور؛ شوخی کردم.
 

از خدا صبر خواستم

مادر شهید غفاریان می‌گوید:بعداز ۲۰ روز از این ماجرا خبر شهادتش را آوردند. محمدصادق در عملیات رمضان به شهادت رسید. ابتدا که شنیدم، گریه کردم و از هوش رفتم، اما بعد یاد نصیحت خودم به مادران شهدا افتادم که   دلداری‌شان می‌دادم و به آنها می‌گفتم صبر کنند. از خدا خواستم به من هم صبر بدهد تا بی‌تابی نکنم. اقوام که برای   تسلیت می‌آمدند، من را سرزنش می‌کردند که چرا پسرت را فرستادی به جبهه برود و شهید شود!

آنها که می‌دیدند من گریه نمی‌کنم، می‌گفتند مادر است؛ شوکه شده و چیزی نمی‌فهمد.   نزدیک چهلم محمدصادق بود. یک روز دوست صمیمی‌اش، اکبر کفش‌کنان با دسته‌گلی به خانه ما آمد. خیلی گریه می‌کرد. گفتم: چرا گریه می‌کنی! محمدصادق جایش خوب است. خودش را جمع‌وجور کرد، اما همچنان اشک می‌ریخت. آن دو خیلی با هم صمیمی بودند. در نهایت کفش‌کنان هم شهید شد و چهلم او، با سالگرد شهادت  محمدصادق هم‌زمان شد.»

 

مال شهید را به نام خودش زدیم

پدر شهید درباره وقف خانه‌شان توضیح می‌دهد: نیمی از خانه به نام محمد‌صادق بود و او هم کار‌های نهایی سند را انجام نداده بود. به ما گفتند: چرا نمی‌روید امضای نهایی را بکنید و سند‌ها را بگیرید؟ گفتم: یکی از سند‌ها به نام پسرم بوده و او هم شهید شده است. گفتند اشکالی ندارد؛ انحصار وراثت می‌کنند و شما سند را می‌گیرید. گفتم: من به‌دنبال مال شهید نمی‌روم.

گفتند: کار‌ها نیمه‌تمام مانده. بالاخره دامادهایم اقدام کردند و سند را گرفتند. من که نمی‌خواستم مالی از شهید بگیرم، گفتم مال خودش برای خودش بماند و بقیه را هم من به او می‌بخشم؛ خانه را به اسم او وقف کردیم و قرار است در اینجا «مجتمع فرهنگی شهید محمدصادق غفاریان» احداث شود. یک طبقه حسینیه، یک طبقه کتابخانه و چند واحد هم برای زوج‌های جوان خانواده شهدا که چند سال در اینجا زندگی کنند.

گفتیم شهید، جانش را داده و ما هم مال او را می‌دهیم. همچنین مدرسه‌ای در آزادشهر به نام شهید ساخته‌ایم. در حال حاضر، مراسم متعددی اینجا برگزار می‌شود. مکان‌های متعددی نیز با نام شهید احداث و وقف شده است.
 

 

* این گزارش در شمـاره ۲۲۷ سه شنبه ۱۲ بهمن ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44